بر احوالم ببار ای ابر اشک از آسمان امشب
که من با دست خود سازم گلم در گل نهان امشب
مکن ای دیده مَنعَم گر به جای اشگ خون بارم
که میگریم من از هجران زهرای جوان امشب
حسن نالان ، حسین گریان ، پریشان زینبین از غم
چسان آرام بنمایم من این بیمادران امشب
نشینم تا سحرگه بر سر قبرت من دل خون
چو بلبل از فراقت سر کنم آه و فغان امشب
گرفتم آنکه برخیزم به سوی خانه برگردم
چه گویم گر زمن خواهند مادر کودکان امشب
زمین با پیکر رنجیده زهرا مدارا کن
که این پهلو شکسته بر تو باشد میهمان امشب
موضوع مطلب :